رادمهررادمهر، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

♥ღღ♥ رادمهر ، خورشيد بخشنده، بخشنده همچون خورشيد ♥ღღ♥

عکسای تولد یک سالگی...

این کیک تولدت بود که سلیقه ی بابایی بود البته منم کلی ازش خوشم اومد آقا کوچولو و دوستاش کلاه جشنتم که سر پوو گذاشتیم آخه اصلاً نمیذاشتی بذاریمش رو سرت   اینم یه کامیون خوشگل هدیه ی من بود به جیگرم این بولیز و شلوار و بوتم که هدیه ی بابایی بود عزیزم جشن تولد امسالت یه جشن کوچولوی سه نفره بود ولی با این حال  مامان نازی و باباعلی 50 تومن و همینطور مامان شعله و بابا سعید 20 تومن و عمه سپیده هم یه هفته زودتر 50 تومن هدیه ی نقدی دادن ، دایی رضا و دایی جوادم باهم یه ست کت و شلوار و بادی مارک دار بت دادن که خیلم خوشگله - دست همشون درد نکنه حسابی شرمنده شدیم ...
21 دی 1392

سیصد و شصت و پنجمین روز حضور تو ...

به نام الله   امسال وقتی.....تو روز تولدت......هزاران شهاب به سمت زمین هجوم آوردن از خودم  پرسیدم چه اتفاقی افتاده که آسمونیا میخوان خودشونو به زمین برسونن؟.... و فهمیدم اونا به پیشواز حضور مسافری میان که زمینو با گامهای مهربونش نوازش کرد تا سفرشو از خودش به خدا شروع کنه .... تولدت مبارک .... داره بارون میاد خوب که نگاه کردم.... هوا که ابری نبود... اون فرشته ها هستن که دارن گریه میکنن...... آخه یکی ازشون کم شده مهربون ترین .... تولدت دوباره مبارک ....   قشنگ ترین صدای زندگی تپش قلب توست با شکوه ترین روز دنیا تولد توست پس برای من بمان و بدان که عاشقانه دوستت دارم عزیزم به اندازه تمام کسانی که...
18 دی 1392

دندونای تازه از راه رسیده و تو راهی ...

دو شب پیش یعنی تو سن 11 ماهو 24 روزگی با شنیدن صدای دندون قرچه رفتنت فهمیدم یکی از دندونای نیشت نوک زده و دوباره کلی ذوقیدم وقتی دقیق تر نگاه کردم متوجه شدم دندون کنار اون دندون نیشی که هنوز در نیومدم نوک زده به احتمال زیاد باید جفت این دوتا دندونم به زودی بیرون بیان دیگه یعنی 4 تا دندونو با هم میخوای در بیاری بمیرم برات که باید کلی درد و تحمل کنی این روزام یکم آبریزش بینی داری و حسابی بیقراری نمیدونم چرا چند وقتیه لبات چاک خورده خوبم نمیشه یه ماهیم میشه که شبا خیلی بیدار میشی و با چشم بسته گریه میکنی و منم هر کاری میکنم آروم نمیشی بعد یکی دو ساعت کلنجار رفتن بالاخره خوابت میبره امیدوارم دندونات راحت در بیان تا خوابتم راحتتر بشه. ...
15 دی 1392

روضه برای امام حسن مجتبی علیه السلام...

دیروز یعنی 10 دی به لطف خدا اولین روضه رو برای امام حسن مجتبی علیه السلام گرفتیم که دلیل اصلی برگزاری این روضه هم شما بودی انشالله آقا امام حسن و خانوم فاطمه ی زهرا به خاطر این کار کوچیکی که میخوایم اگه سعادت داشته باشیم هر سال انجامش بدیم ، خودشون بمون نظر کنن و برای سعادتمند شدن شما و سلامتیت دعا کنن و همیشه هوادارت باشن انشالله . الحمدالله مراسم به خوبی برگزار شد شمام چون حسابی خسته بودی و خوابت میومد تو کل سخنرانی و مداحی نق میزدی و البته داد ، منم مجبور شدم ببرمت تو اتاق تا بت شیر بدم که بخوابی ولی چون سرو صدا زیاد بود شیر نخوردی و در نتیجه خوابت نبرد ولی دیگه بعد از رفتن خانوم جلسه ایی و کم شدن مهمونا با بچه های فامیل مشغول بازی ش...
11 دی 1392

چند تا خبر...

اول از همه بگم که دیگه بدون اینکه زمین بیفتی راحت راه میری ، خدا میدونه تو این مدت چقدر زمین خوردیو سرتو اینورو اونور کوبیدی - حسابی به راه رفتن علاقه داری تا وقتی بیداری یا داری راه میری و یا ایستادی داری فوضولی میکنی منم که دیگه اصلاً فرصت هیچ کاریو ندارم و همش باید مراقب شما باشم برای همین باید کارامو یک و دو و گاهی وقتام تا سه نصفه شب انجام بدم یاد اون موقع ها بخیر که سر شب میخوابیدم البته همه ی این بی خوابیا فدای سرت عشقم. این مدت که پام از اومدن به وب بریده شده بود به خاطر سوختن مادر برد کامپیوتر بود و حسابی خرج رو دستمون گذاشت از پیشرفتای دیگت بگم که تو تاریخ 25 آذر خودت به بدون کمک از روی زمین بلند شدی اون روز چند بار این کارو تک...
4 دی 1392
1